پیشگفتار
در سده هفتم میلادی، که تازیان بر ایران چیره شدند، گروهی از زرتشتیان ترك دین كردند. خانوادههای بسیاری، در سده نهم به هندوستان كوچ کردند، تا فرهنگ دینی و ملی خود را پاسداری كنند و به آیندگان بسپارند، و بسیاری دیگر در ایران ماندند تا آتش عشق به دین بهی را در سینه و كانون خانواده خود گرم و پر فروغ نگهدارند.
یورش و ضربه سختتر در دوران چیرگی مغول به زرتشتیان وارد آمد. بسیاری كشته شدند و گروهی به جاهای دوردست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان درامان بمانند.
در زمان صفویه فشار باز هم بیشتر شدت گرفت، این وضع اندوهبار کم و بیش تا زمان قاجار همچنان ادامه یافت. برخی از زرتشتیان که تاب این فشارها را نمی آوردند و نمی خواستند دل از دین پدران خود برکَنند، به ناچار راهی دیار هند شدند که البته در آنجا هم با سختیهای زیادی روبرو شدند. آنان همواره رابطه خود را با همكیشانشان در ایران حفظ کردند، مگر در دوره هجوم مغول به ایران که این رابطه به اجبار برای مدت زیادی گسیخته شد. سرانجام در آغاز قرن هیجدهم میلادی دوباره این ارتباط برقرار شد و پارسیان هند برای حل مشکلات مذهبی خود، از جمله گاهشماری و روز سال و ماه، رو به همکیشان ساکن ایران آوردند.
از سوی زرتشتیان ایران « دستور جاماسب ولایتی»، از کرمان به هند رهسپار شد. دستور جاماسب در هند دریافت که در پی جنگ و گریزهای بیشماری که پارسیان هند با آن روبرو بودند، از بسیاری از نکات دینی بی خبر مانده اند، از همین روی پس از گزینش سه موبدزاده با هوش از میان موبدزادگان و آموزش و تربیت دینی آنها، با خیال آسوده به ایران بازگشت.
این خدمت ارزنده ای بود به کلیه زرتشتیان، زیرا از آن پس چنان زرتشتیان ایران زیر فشار قرار گرفتند که به سرعت شمار آنان رو به کاهش گذاشت و اینبار این زرتشتیان هند بودند که به یاری زرتشتیان ایران شتافتند. اگر پارسیان هند نبودند، بیگمان زرتشتیان در ایران کاملا نابود شده بودند.
پس از روی کار آمدن سلسله صفویه در ایران، فشار، توهین و آزار چنان شدت گرفت که شمار زرتشتیان ایران از قرن هیجده تا اواخر قرن نوزده از یک میلیون نفر به 7711 نفر کاهش یافت (از کتاب « فرزانگان زرتشتی» نوشته رشید شهمردان ص 12)؛ و اگر تلاش های روانشاد « مانکجی پور لیمجی هاتریا» نبود، امروز نشانی از جماعت زرتشتی در ایران برجای نمانده بود.
بهتر است گوشه ای از ظلم و جوری را که به زرتشتیان ایران وارد میشد از قلم یک کشیش مسیحی به نام «ناپیر ملکم»، که پنج سال در یزد زندگی كرده است، بخوانیم:
« ظلمهای آشكاری که به زرتشتیان ایران روا داشته می شد مانند جزیه، پوشیدن لباس کهنه و نپوشیدن لباس نو، سوار نشدن بر چهارپایان خود و نساختن خانههایی که بلندتر از خانههای مسلمانان باشد، درپی تلاش و کوششهای مانکجی صاحب ازبین رفت و نیز ظلمی که اگر یک نفر زرتشتی درمیگذشت همه متروکات او منقول و یا غیر منقول حق جدیدالاسلامی که از خویشاوندان او بود میشد و به فرزندان زرتشتی ارثی نمیرسید و حتی خانه مسکونی او را نیز میبردند، با کوشش خستگیناپذیر و هوش و درایت مانکجی صاحب ازبین رفت. » (فرزانگان زرتشتی، رشید شهمردان، ص 628 / کشیش ناپیر ملکم در مورد قانون ارث اشتباه میکند. زیرا کوششهای مانکجی فقط منجر به برداشتن جزیه شد و فشارهای دیگر از جمله قانون ارث ادامه داشت.)
فرزانه مانکجی در یکی از سخنرانیهای خویش در بمبیی در سال 1863 میلادی در حضور بزرگان پارسی چنین گفت: « هرگاه ده یک اینگونه تعدیات و بیحسابی ها و ظلم و ستمی که درباره زرتشتیان ایرانی میشود، درباره هر مذهب و ملت دیگر می شد، تاب نیاورده ناچار فرار میکردند یا دست از دین و آیین نیاكان خود برداشته یا اینکه خود را هلاک می كردند. » (همانجا ص 630)
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، پارسیان هند كه از بیداد و فشار وارده به همكیشان خود در ایران آگاهی یافته بودند، نماینده عالی رتبهای را به نام «مانكجی لیمنجی هاتریا»، به ایران فرستادند. او نزد شاه شكایت برد و با پشتیبانی حكومت هند و امپراتوری انگلیس توانست از فشارها تا حد زیادی بكاهد . از روی نامههای مبادله شده بین مانكجی و ناصرالدین شاه كه امروز موجود است، درمی یابیم فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله موردهای زیر بود :
زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصهای روی لباس خود بزنند تا تمیز داده شوند.
زرتشتیان در هنگام خرید، حق نداشتند به كالاها و به ویژه به اغذیه و میوه دست بزنند.!
زرتشتیان حق نداشتند سوارچهارپا شوند و یا در بازار سواره حركت كنند.
زرتشتیان روزهای بارانی نمیبایست بیرون بروند.
اگر یک زرتشتی از دین خود برمیگشت، دیگر افراد خانواده از ارث والدین محروم میشدند و همه ارث، به او میرسید.
اگر كه یك نفر زرتشتی كشته می شد، قاتل قصاص نمیشد و تنها میبایست خونبها ( دیه ) به وارث مقتول زرتشتی بپردازد و در بسیاری از موارد این پرداخت هم صورت نمیگرفت.
در تاریخ معاصر زرتشتیان ایران، « مانكجی لیمجی هاتریا » از بنام ترین چهرهها و تاثیرگذارترین فرد اجتماعی و سیاسی دوره قاجار است. او كه به « مانكجی صاحب » مشهور است، توانست با تدبیر و ابتکار بیمانند خود جامعه زرتشتی درحال نابودی آن زمان را نجات دهد.
مانکجی که بود؟
مانکجی پور لیمجی پور هوشنگ هاتریا در سال 1192 خورشیدی (1813 میلادی) در « موراسومالی » یكی از بخشهای بندر « سورات » به دنیا آمد. اجدادش از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفویه از ایران به هندوستان مهاجرت كرده بودند. وی پنج ساله بود كه انگلیسها فعالیتهای خود را از بندر سورات به بمبیی منتقل كردند و بنابراین زرتشتیانی كه در موسسات اداری گمرك مشغول به كار بودند و یا كارهای تجاری داشتند – از جمله پدر وی – به بمبیی رفته و در آنجا ساكن شدند.
مانكجی در جوانی وارد خدمات بازرگانی شد و پیشكاری برخی از بازرگانان را پذیرفت و به سبب شغلش به بخشهای گوناگون هندوستان سفر كرد. او آموخته بود که فردی بسیار منظم، كاردان، و متكی به نفس و شجاع باشد و این به سبب کاری بود که انجام میداد. به دلیل دلبستگی فراوان به آب و خاك اجدادیش چندین بار اراده کرد به ایران سفر كند، اما هر بار شرایط اجتماعی هندوستان، افغانستان و یا ایران مانع از این سفر میشد، تا اینكه سرانجام در سال 1233 خورشیدی ( در سن 41 سالگی ) شرایط مسافرت به ایران برای او فراهم شد.
انجمن اکابر پارسیان
در سال 1175 خورشیدی و پس از فوت كریم خان زند، و در پی اغتشاشهایی كه به وسیله آغا محمدخان قاجار به وجود آمد، گروهی از زرتشتیان به هند كوچ كردند. دختر یكی از این مهاجرین به نام « گلستان بانو » با یكی از پارسیان ثروتمند هند به نام « فرامجی بیكاجی » ازدواج كرد. یكی از فرزندان آنان به نام «مهروانجی» با همفكری و همراهی برخی از سران پارسی هندوستان « انجمن بهبودی وضع زندگی زرتشتیان ایران» را كه در ایران به نام « انجمن اكابر پارسیان » شناخته شده بنیاد نهاد. هنگامی كه اعضای انجمن اكابر از هدف مسافرت مانكجی آگاه شدند از او درخواست كردند كه در یزد برای ساختن دخمهای همت نماید و وجهی را هم برای این كار به او سپردند، و این در فروردین 1233 خورشیدی صورت گرفت. بدین ترتیب نخستین نمایندهای که با همه اختیارها از سوی این انجمن به ایران آمد، مانكجی صاحب بود.
از آنجا كه مانكجی صاحب به واسطه شغلش – صندوقداری دولت انگلیس- با صاحبمنصبان دولت انگلیس در هند از نزدیک ارتباط داشت، 4 سفارشنامه برای سفارتخانههای انگلیس در بوشهر، بغداد، استانبول و تهران نگاشت و در آنها تاكید كرد كه مسوولان در نهایت احترام او را دركارهایش همراهی نمایند.
مانكجی صاحب از بمبیی با كشتی بخار به سوی ایران رهسپار شد و از قضا در آن كشتی با میرزا حسین خان سپهسالار (مشیرالدوله – سفیر كبیر دولت ایران) كه از ماموریت «سركنسولگری بمبئی» به ایران باز میگشت، آشنا شده و این آشنایی به دوستی تبدیل شد و سپهسالار نیز همواره پاس احترام او و زرتشتیان را نگهداشت.
مانكجی در 1233 خورشیدی در بندر بوشهر پیاده شد و از طریق شیراز به یزد رفت.
پس از چهارده ماهی كه در یزد بود، به كرمان رفت و از آنجا در ماهان با رحمت علی شاه (قطب دراویش نعمت الهی) روابط دوستی عمیقی ایجاد كرد و از جانب وی به «درویش فانی» ملقب شد، و این لقب را تا پایان عمر برای خود نگه داشت. سپس به تهران رفت و در مدت پنج سال و نیم بین درباریان بهگونهای برای خود احترام به وجود آورد كه از سوی ناصرالدین شاه با لفظ « پدر» خوانده می شد.
پس از اقامت در تهران، در آذربایجان با مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حكمران آذربایجان دیداری داشت. در كردستان میهمان غلام شاهجهان، والی كردستان بود وسپس به كرمانشاه و عتبات عالیات (نجف اشرف) رفت و در عراق در دیداری با «حاج شیخ مرتضی انصاری» (فقیه عالیقدر شیعه)، پرسشهای 14 گانه ای را درباره معامله و رفتار جامعه مسلمانان با زرتشتیان مطرح كرد كه در همه موارد شیخ مرتضی انصاری ، شكستن حرمت و آزار و اذیت زرتشتیان را حرام دانست و تنها گرفتن جزیه یا مالیات های شرعی را – با اجازه فقیه هر محل – جایز شمرد.
مانكجی پس از یكسال ماندن در بغداد به بمبیی رفت و گزارش کارها و اقدامات خود را به انجمن اكابر پارسیان داد.
در سال 1243 خورشیدی كتاب های «اظهار سیاحت ایرانیان» (شرح مختصر ایام اقامتش در ایران) و «جامعه مانك» را به زبانهای گجراتی و فارسی به چاپ رساند.
در 1245 خورشیدی به ایران بازگشت و در كرمان با حاجی سید جواد، امام جمعه كرمان و حاجی محمد كریم خان كرمانی، رییس شیخیه دیدار و روابط صمیمانه برقرار كرد.
در این زمان بود که با دشواری و تلاش بسیار اجازه آموزش 12 كودك كرمانی و 20 كودك یزدی را از خانوادهشان گرفت و در قانوننامچهای كه برای مدرسه وقفی خیریهاش ایجاد كرد، پذیرفت كودكانی كه به آن مدرسه بیایند، 5 سال شبانهروزی در آنجا تحصیل كنند و همه مخارجشان از هرگونه که باشد، در این مدت، برعهده او باشد. و حتی پولی برابر با كاری كه آن كودك میتوانست برای خانوادهاش انجام دهد تعیین كرده و به خانواده اش میداد.
مبارزه در چند جبهه
مانکجی پیش از این که به ایران بیاید تصور میکرد که تنها باید جزیه را بردارد و زرتشتیان را از ظلم نجات دهد، ولی هنگامیکه به ایران و به جمع همکیشان خود آمد، دید که نابسامانی در درون جامعه زرتشتی کمتر از فشار خارجی نیست. و این جامعه از درون درحال نابودی است و گویا دو عامل فشار خارجی و ناآگاهی داخلی دست به دست هم دادهاند تا این مردم ستمکشیده را نابود کنند.
او با تدبیر و دانشی که داشت، مبارزه خویش را در چند جبهه آغاز کرد، که به شرح کوتاه آن میپردازیم:
1) اصلاح و تجدید ساختار در جامعه زرتشتی ایران
مانکجی پی برده بود که یکی از راههای پایهای پیشرفت زرتشتیان ایران، اصلاح امور داخلی جامعه است، از اینرو نامههای بسیاری به زرتشتیان نوشت و به دنبال این بود که آنان را از بیخبری و نادانی برهاند و بر آگاهیشان بیفزاید. او با خرافات به طور جدی جنگید. در این راه گام های اساسی برداشت.
الف: آموزش آیینهای دینی و مبارزه با خرافات ــ سدره پوشی را رواج داد. عبادتگاهها، آتشكده و زیارتگاههای زرتشتیان را تعمیر کرد؛ از جمله زیارتگاه بانو پارس. دخمه هایی بر پا کرد؛ در شریف آباد، در كوه نریمان و دو دخمه در كرمان یعنی قنات غسان و عبادتگاه و دخمه محكمی بر كوه بیبی شهربانو در شرق تهران ایجاد كرد. از قربانی كردن حیوانات و مراسمی چون حنابندان كه داخل آیینهای زرتشتی شده بود، جلوگیری كرد.
ب: بهبود وضع اقتصادی ــ به ترویج كارهای خیریه دست زد. به زرتشتیان یزد، كه بیشینهشان فقیر و بیچیز بودند، كمكهای مالی کرد. برای دختران نورسیده وسایل زندگی و جهیزیه فراهم آورد. بین سالهای 1245-1235 خورشیدی، مراسم عروسی صد نفر از دوشیزگان زرتشتی را برگزار کرد. همچنین از پارسیان هند خواست تا صندوق خیریهای را برای کمک به نیازمندان بنا نهند.
پ: اصلاحات اجتماعی ــ برای آنكه اختلافات داخلی جامعه زرتشتی به محكمه های عرف و شرع بیرون از جامعه راه نیابد، انجمن زرتشتیان یزد را پایهریزی كرد كه سنگ بنای استقلال حقوقی در احوالات شخصیه زرتشتی به شمار میرفت.
ت: ایجاد مدرسه ــ او میدانست که سرچشمه همه نابسامانیهای داخلی و بیرونی بیسوادی است، بنابراین بنا نهادن مدرسه در ایران را در شمار کارهای اساسی میدانست. تاسیس مدرسههای زرتشتی برای آموزش نونهالان و كودكان ایران راهی بود كه مانكجی برای مبارزه با بیسوادی زرتشتیان و غیرزرتشتیان در پیش گرفت.
2) ارتباط با دربار و بزرگان سیاسی کشور
مانکجی از توان مالی و سیاسی خود بهره جست و توانست در دربار ناصرالدین شاه از اعتبار و جایگاه ویژهای برخوردار شود. نامههای او به دربار نشان میدهد او علاوه برنفوذ در دربار شاه قاجار توانسته بود بسیاری از درباریان را با خود همراه سازد.
وی پس از 29 سال تلاش شبانهروزی در ایران و خرج هزینههای هنگفت توانست فرمان لغو حكم «جزیه» را از ناصرالدین شاه دریافت دارد. جزیه مالیات سالیانه ای بود كه اهل كتاب به حكومت میپرداختند تا مورد حمایت و حفظ حكومت واقع شوند. گرچه قانونهای فقهی درباره میزان وجه جزیه آشكار بود، اما هنگام دریافت، در هر بخش، حاكمان مستبد، هر مقدار كه میخواستند به نام جزیه دریافت میكردند. گرفتن جزیه در تاریخ دوره جدید و معاصر ایران از عوامل مهم تغییر مذهب و كوچ زرتشتیان از ایران بوده است.
زمانی كه مانكجی در تهران ساکن بود، زرتشتیان ایران 7000 نفر بودند كه مبلغ 9375 ریال در سال جزیه از ایشان گرفته میشد. اگرچه امروزه این مالیات کم وجزیی به نظر میرسد ولی در زمانی كه حقوق یك ماه، ده یا پانزده ریال بود این مبلغ بسیار زیاد بود. علاوه بر آن كاركنان دولت آن را ده برابر یا بیشتر افزایش داده و از زرتشتیان میگرفتند. و به راستی که بسیار زیاد و طاقت فرسا بود.
اولین كار مفید، واگذاری مبلغ جزیه در تیول عباسقلی خان معتمدالدوله – وزیر عدلیه – بود كه بدینوسیله دست تعدی حاكمان محلی نسبت به همه زرتشتیان تا حدی كوتاه شد.
مانكجی در دومین مرحله توانست حدود 100 تومان از هزینه بالا را كاهش دهد و سپس در سومین اقدام پرداخت كل مبلغ را خود پذیرفت تا از سوی انجمن اكابر پارسیان آن را بپردازد و رسید دریافت دارد. بدین وسیله دیگر هیچكس در هیچ جای مملكت حق گرفتن جزیه از زرتشتیان را نداشت.
عباسقلی خان در سال 1241 خورشیدی وفات كرد و ناصرالدین شاه، زرتشتیان را تیول وزیر امورخارجه – میرزا سعید خان انصاری – قرار داد. او نیز مانند صاحبمنصب قبلی با زرتشتیان و بهویژه مانكجی با دوستی و مدارای بسیار رفتار نمود.
اعضای انجمن اكابر پارسیان حدود 28 سال مبلغ جزیه را توسط مانكجی پرداختند و هدیه ها و پیشكشیهای بسیاری را به شاه و درباریان دادند، تا اینكه در پایان توانستند ناصرالدین شاه را راضی به الغای حكم جزیه نمایند. شاه در تیرماه 1261 خورشیدی این حكم را صادر كرد. بدین ترتیب سنگینترین باری كه هم از نظر مادی و هم از نظر روانی بر دوش جامعه زرتشتیان بود، برداشته شد. چندی بعد مانكجی به مناسبت این پیروزی جشن مفصلی را در باغ ظهیرالدوله میرزا علیخان قاجار، داماد ناصرالدین شاه، برپا داشت.
زندگی پرمخاطره و پرزحمت او كه همه آن صرف بهروزی زرتشتیان ایران گردید، در سال 1269 خورشیدی در تهران به پایان رسید و در دخمهای که خود ساخته بود و در سرزمینی که به آن عشق میورزید آرام گرفت.
او دو بار ازدواج كرد، یكبار در هندوستان با «هیرابایی» نام و ثمره این ازدواج پسری به نام «هرمزدجی» و دختری به نام «دوسی بایی» بود. پس از مرگ همسرش، در ایران با فرنگیس نام – دختر هرمزدیار بندار كرمانی – ازدواج كرد، ولی از این ازدواج فرزندی نداشت.
خانواده های «خراس» و «داور» در هندوستان از خاندان «هرمزدجی» برجای و برقرارند.
در سده هفتم میلادی، که تازیان بر ایران چیره شدند، گروهی از زرتشتیان ترك دین كردند. خانوادههای بسیاری، در سده نهم به هندوستان كوچ کردند، تا فرهنگ دینی و ملی خود را پاسداری كنند و به آیندگان بسپارند، و بسیاری دیگر در ایران ماندند تا آتش عشق به دین بهی را در سینه و كانون خانواده خود گرم و پر فروغ نگهدارند.
یورش و ضربه سختتر در دوران چیرگی مغول به زرتشتیان وارد آمد. بسیاری كشته شدند و گروهی به جاهای دوردست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان درامان بمانند.
در زمان صفویه فشار باز هم بیشتر شدت گرفت، این وضع اندوهبار کم و بیش تا زمان قاجار همچنان ادامه یافت. برخی از زرتشتیان که تاب این فشارها را نمی آوردند و نمی خواستند دل از دین پدران خود برکَنند، به ناچار راهی دیار هند شدند که البته در آنجا هم با سختیهای زیادی روبرو شدند. آنان همواره رابطه خود را با همكیشانشان در ایران حفظ کردند، مگر در دوره هجوم مغول به ایران که این رابطه به اجبار برای مدت زیادی گسیخته شد. سرانجام در آغاز قرن هیجدهم میلادی دوباره این ارتباط برقرار شد و پارسیان هند برای حل مشکلات مذهبی خود، از جمله گاهشماری و روز سال و ماه، رو به همکیشان ساکن ایران آوردند.
از سوی زرتشتیان ایران « دستور جاماسب ولایتی»، از کرمان به هند رهسپار شد. دستور جاماسب در هند دریافت که در پی جنگ و گریزهای بیشماری که پارسیان هند با آن روبرو بودند، از بسیاری از نکات دینی بی خبر مانده اند، از همین روی پس از گزینش سه موبدزاده با هوش از میان موبدزادگان و آموزش و تربیت دینی آنها، با خیال آسوده به ایران بازگشت.
این خدمت ارزنده ای بود به کلیه زرتشتیان، زیرا از آن پس چنان زرتشتیان ایران زیر فشار قرار گرفتند که به سرعت شمار آنان رو به کاهش گذاشت و اینبار این زرتشتیان هند بودند که به یاری زرتشتیان ایران شتافتند. اگر پارسیان هند نبودند، بیگمان زرتشتیان در ایران کاملا نابود شده بودند.
پس از روی کار آمدن سلسله صفویه در ایران، فشار، توهین و آزار چنان شدت گرفت که شمار زرتشتیان ایران از قرن هیجده تا اواخر قرن نوزده از یک میلیون نفر به 7711 نفر کاهش یافت (از کتاب « فرزانگان زرتشتی» نوشته رشید شهمردان ص 12)؛ و اگر تلاش های روانشاد « مانکجی پور لیمجی هاتریا» نبود، امروز نشانی از جماعت زرتشتی در ایران برجای نمانده بود.
بهتر است گوشه ای از ظلم و جوری را که به زرتشتیان ایران وارد میشد از قلم یک کشیش مسیحی به نام «ناپیر ملکم»، که پنج سال در یزد زندگی كرده است، بخوانیم:
« ظلمهای آشكاری که به زرتشتیان ایران روا داشته می شد مانند جزیه، پوشیدن لباس کهنه و نپوشیدن لباس نو، سوار نشدن بر چهارپایان خود و نساختن خانههایی که بلندتر از خانههای مسلمانان باشد، درپی تلاش و کوششهای مانکجی صاحب ازبین رفت و نیز ظلمی که اگر یک نفر زرتشتی درمیگذشت همه متروکات او منقول و یا غیر منقول حق جدیدالاسلامی که از خویشاوندان او بود میشد و به فرزندان زرتشتی ارثی نمیرسید و حتی خانه مسکونی او را نیز میبردند، با کوشش خستگیناپذیر و هوش و درایت مانکجی صاحب ازبین رفت. » (فرزانگان زرتشتی، رشید شهمردان، ص 628 / کشیش ناپیر ملکم در مورد قانون ارث اشتباه میکند. زیرا کوششهای مانکجی فقط منجر به برداشتن جزیه شد و فشارهای دیگر از جمله قانون ارث ادامه داشت.)
فرزانه مانکجی در یکی از سخنرانیهای خویش در بمبیی در سال 1863 میلادی در حضور بزرگان پارسی چنین گفت: « هرگاه ده یک اینگونه تعدیات و بیحسابی ها و ظلم و ستمی که درباره زرتشتیان ایرانی میشود، درباره هر مذهب و ملت دیگر می شد، تاب نیاورده ناچار فرار میکردند یا دست از دین و آیین نیاكان خود برداشته یا اینکه خود را هلاک می كردند. » (همانجا ص 630)
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، پارسیان هند كه از بیداد و فشار وارده به همكیشان خود در ایران آگاهی یافته بودند، نماینده عالی رتبهای را به نام «مانكجی لیمنجی هاتریا»، به ایران فرستادند. او نزد شاه شكایت برد و با پشتیبانی حكومت هند و امپراتوری انگلیس توانست از فشارها تا حد زیادی بكاهد . از روی نامههای مبادله شده بین مانكجی و ناصرالدین شاه كه امروز موجود است، درمی یابیم فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله موردهای زیر بود :
زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصهای روی لباس خود بزنند تا تمیز داده شوند.
زرتشتیان در هنگام خرید، حق نداشتند به كالاها و به ویژه به اغذیه و میوه دست بزنند.!
زرتشتیان حق نداشتند سوارچهارپا شوند و یا در بازار سواره حركت كنند.
زرتشتیان روزهای بارانی نمیبایست بیرون بروند.
اگر یک زرتشتی از دین خود برمیگشت، دیگر افراد خانواده از ارث والدین محروم میشدند و همه ارث، به او میرسید.
اگر كه یك نفر زرتشتی كشته می شد، قاتل قصاص نمیشد و تنها میبایست خونبها ( دیه ) به وارث مقتول زرتشتی بپردازد و در بسیاری از موارد این پرداخت هم صورت نمیگرفت.
در تاریخ معاصر زرتشتیان ایران، « مانكجی لیمجی هاتریا » از بنام ترین چهرهها و تاثیرگذارترین فرد اجتماعی و سیاسی دوره قاجار است. او كه به « مانكجی صاحب » مشهور است، توانست با تدبیر و ابتکار بیمانند خود جامعه زرتشتی درحال نابودی آن زمان را نجات دهد.
مانکجی که بود؟
مانکجی پور لیمجی پور هوشنگ هاتریا در سال 1192 خورشیدی (1813 میلادی) در « موراسومالی » یكی از بخشهای بندر « سورات » به دنیا آمد. اجدادش از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفویه از ایران به هندوستان مهاجرت كرده بودند. وی پنج ساله بود كه انگلیسها فعالیتهای خود را از بندر سورات به بمبیی منتقل كردند و بنابراین زرتشتیانی كه در موسسات اداری گمرك مشغول به كار بودند و یا كارهای تجاری داشتند – از جمله پدر وی – به بمبیی رفته و در آنجا ساكن شدند.
مانكجی در جوانی وارد خدمات بازرگانی شد و پیشكاری برخی از بازرگانان را پذیرفت و به سبب شغلش به بخشهای گوناگون هندوستان سفر كرد. او آموخته بود که فردی بسیار منظم، كاردان، و متكی به نفس و شجاع باشد و این به سبب کاری بود که انجام میداد. به دلیل دلبستگی فراوان به آب و خاك اجدادیش چندین بار اراده کرد به ایران سفر كند، اما هر بار شرایط اجتماعی هندوستان، افغانستان و یا ایران مانع از این سفر میشد، تا اینكه سرانجام در سال 1233 خورشیدی ( در سن 41 سالگی ) شرایط مسافرت به ایران برای او فراهم شد.
انجمن اکابر پارسیان
در سال 1175 خورشیدی و پس از فوت كریم خان زند، و در پی اغتشاشهایی كه به وسیله آغا محمدخان قاجار به وجود آمد، گروهی از زرتشتیان به هند كوچ كردند. دختر یكی از این مهاجرین به نام « گلستان بانو » با یكی از پارسیان ثروتمند هند به نام « فرامجی بیكاجی » ازدواج كرد. یكی از فرزندان آنان به نام «مهروانجی» با همفكری و همراهی برخی از سران پارسی هندوستان « انجمن بهبودی وضع زندگی زرتشتیان ایران» را كه در ایران به نام « انجمن اكابر پارسیان » شناخته شده بنیاد نهاد. هنگامی كه اعضای انجمن اكابر از هدف مسافرت مانكجی آگاه شدند از او درخواست كردند كه در یزد برای ساختن دخمهای همت نماید و وجهی را هم برای این كار به او سپردند، و این در فروردین 1233 خورشیدی صورت گرفت. بدین ترتیب نخستین نمایندهای که با همه اختیارها از سوی این انجمن به ایران آمد، مانكجی صاحب بود.
از آنجا كه مانكجی صاحب به واسطه شغلش – صندوقداری دولت انگلیس- با صاحبمنصبان دولت انگلیس در هند از نزدیک ارتباط داشت، 4 سفارشنامه برای سفارتخانههای انگلیس در بوشهر، بغداد، استانبول و تهران نگاشت و در آنها تاكید كرد كه مسوولان در نهایت احترام او را دركارهایش همراهی نمایند.
مانكجی صاحب از بمبیی با كشتی بخار به سوی ایران رهسپار شد و از قضا در آن كشتی با میرزا حسین خان سپهسالار (مشیرالدوله – سفیر كبیر دولت ایران) كه از ماموریت «سركنسولگری بمبئی» به ایران باز میگشت، آشنا شده و این آشنایی به دوستی تبدیل شد و سپهسالار نیز همواره پاس احترام او و زرتشتیان را نگهداشت.
مانكجی در 1233 خورشیدی در بندر بوشهر پیاده شد و از طریق شیراز به یزد رفت.
پس از چهارده ماهی كه در یزد بود، به كرمان رفت و از آنجا در ماهان با رحمت علی شاه (قطب دراویش نعمت الهی) روابط دوستی عمیقی ایجاد كرد و از جانب وی به «درویش فانی» ملقب شد، و این لقب را تا پایان عمر برای خود نگه داشت. سپس به تهران رفت و در مدت پنج سال و نیم بین درباریان بهگونهای برای خود احترام به وجود آورد كه از سوی ناصرالدین شاه با لفظ « پدر» خوانده می شد.
پس از اقامت در تهران، در آذربایجان با مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حكمران آذربایجان دیداری داشت. در كردستان میهمان غلام شاهجهان، والی كردستان بود وسپس به كرمانشاه و عتبات عالیات (نجف اشرف) رفت و در عراق در دیداری با «حاج شیخ مرتضی انصاری» (فقیه عالیقدر شیعه)، پرسشهای 14 گانه ای را درباره معامله و رفتار جامعه مسلمانان با زرتشتیان مطرح كرد كه در همه موارد شیخ مرتضی انصاری ، شكستن حرمت و آزار و اذیت زرتشتیان را حرام دانست و تنها گرفتن جزیه یا مالیات های شرعی را – با اجازه فقیه هر محل – جایز شمرد.
مانكجی پس از یكسال ماندن در بغداد به بمبیی رفت و گزارش کارها و اقدامات خود را به انجمن اكابر پارسیان داد.
در سال 1243 خورشیدی كتاب های «اظهار سیاحت ایرانیان» (شرح مختصر ایام اقامتش در ایران) و «جامعه مانك» را به زبانهای گجراتی و فارسی به چاپ رساند.
در 1245 خورشیدی به ایران بازگشت و در كرمان با حاجی سید جواد، امام جمعه كرمان و حاجی محمد كریم خان كرمانی، رییس شیخیه دیدار و روابط صمیمانه برقرار كرد.
در این زمان بود که با دشواری و تلاش بسیار اجازه آموزش 12 كودك كرمانی و 20 كودك یزدی را از خانوادهشان گرفت و در قانوننامچهای كه برای مدرسه وقفی خیریهاش ایجاد كرد، پذیرفت كودكانی كه به آن مدرسه بیایند، 5 سال شبانهروزی در آنجا تحصیل كنند و همه مخارجشان از هرگونه که باشد، در این مدت، برعهده او باشد. و حتی پولی برابر با كاری كه آن كودك میتوانست برای خانوادهاش انجام دهد تعیین كرده و به خانواده اش میداد.
مبارزه در چند جبهه
مانکجی پیش از این که به ایران بیاید تصور میکرد که تنها باید جزیه را بردارد و زرتشتیان را از ظلم نجات دهد، ولی هنگامیکه به ایران و به جمع همکیشان خود آمد، دید که نابسامانی در درون جامعه زرتشتی کمتر از فشار خارجی نیست. و این جامعه از درون درحال نابودی است و گویا دو عامل فشار خارجی و ناآگاهی داخلی دست به دست هم دادهاند تا این مردم ستمکشیده را نابود کنند.
او با تدبیر و دانشی که داشت، مبارزه خویش را در چند جبهه آغاز کرد، که به شرح کوتاه آن میپردازیم:
1) اصلاح و تجدید ساختار در جامعه زرتشتی ایران
مانکجی پی برده بود که یکی از راههای پایهای پیشرفت زرتشتیان ایران، اصلاح امور داخلی جامعه است، از اینرو نامههای بسیاری به زرتشتیان نوشت و به دنبال این بود که آنان را از بیخبری و نادانی برهاند و بر آگاهیشان بیفزاید. او با خرافات به طور جدی جنگید. در این راه گام های اساسی برداشت.
الف: آموزش آیینهای دینی و مبارزه با خرافات ــ سدره پوشی را رواج داد. عبادتگاهها، آتشكده و زیارتگاههای زرتشتیان را تعمیر کرد؛ از جمله زیارتگاه بانو پارس. دخمه هایی بر پا کرد؛ در شریف آباد، در كوه نریمان و دو دخمه در كرمان یعنی قنات غسان و عبادتگاه و دخمه محكمی بر كوه بیبی شهربانو در شرق تهران ایجاد كرد. از قربانی كردن حیوانات و مراسمی چون حنابندان كه داخل آیینهای زرتشتی شده بود، جلوگیری كرد.
ب: بهبود وضع اقتصادی ــ به ترویج كارهای خیریه دست زد. به زرتشتیان یزد، كه بیشینهشان فقیر و بیچیز بودند، كمكهای مالی کرد. برای دختران نورسیده وسایل زندگی و جهیزیه فراهم آورد. بین سالهای 1245-1235 خورشیدی، مراسم عروسی صد نفر از دوشیزگان زرتشتی را برگزار کرد. همچنین از پارسیان هند خواست تا صندوق خیریهای را برای کمک به نیازمندان بنا نهند.
پ: اصلاحات اجتماعی ــ برای آنكه اختلافات داخلی جامعه زرتشتی به محكمه های عرف و شرع بیرون از جامعه راه نیابد، انجمن زرتشتیان یزد را پایهریزی كرد كه سنگ بنای استقلال حقوقی در احوالات شخصیه زرتشتی به شمار میرفت.
ت: ایجاد مدرسه ــ او میدانست که سرچشمه همه نابسامانیهای داخلی و بیرونی بیسوادی است، بنابراین بنا نهادن مدرسه در ایران را در شمار کارهای اساسی میدانست. تاسیس مدرسههای زرتشتی برای آموزش نونهالان و كودكان ایران راهی بود كه مانكجی برای مبارزه با بیسوادی زرتشتیان و غیرزرتشتیان در پیش گرفت.
2) ارتباط با دربار و بزرگان سیاسی کشور
مانکجی از توان مالی و سیاسی خود بهره جست و توانست در دربار ناصرالدین شاه از اعتبار و جایگاه ویژهای برخوردار شود. نامههای او به دربار نشان میدهد او علاوه برنفوذ در دربار شاه قاجار توانسته بود بسیاری از درباریان را با خود همراه سازد.
وی پس از 29 سال تلاش شبانهروزی در ایران و خرج هزینههای هنگفت توانست فرمان لغو حكم «جزیه» را از ناصرالدین شاه دریافت دارد. جزیه مالیات سالیانه ای بود كه اهل كتاب به حكومت میپرداختند تا مورد حمایت و حفظ حكومت واقع شوند. گرچه قانونهای فقهی درباره میزان وجه جزیه آشكار بود، اما هنگام دریافت، در هر بخش، حاكمان مستبد، هر مقدار كه میخواستند به نام جزیه دریافت میكردند. گرفتن جزیه در تاریخ دوره جدید و معاصر ایران از عوامل مهم تغییر مذهب و كوچ زرتشتیان از ایران بوده است.
زمانی كه مانكجی در تهران ساکن بود، زرتشتیان ایران 7000 نفر بودند كه مبلغ 9375 ریال در سال جزیه از ایشان گرفته میشد. اگرچه امروزه این مالیات کم وجزیی به نظر میرسد ولی در زمانی كه حقوق یك ماه، ده یا پانزده ریال بود این مبلغ بسیار زیاد بود. علاوه بر آن كاركنان دولت آن را ده برابر یا بیشتر افزایش داده و از زرتشتیان میگرفتند. و به راستی که بسیار زیاد و طاقت فرسا بود.
اولین كار مفید، واگذاری مبلغ جزیه در تیول عباسقلی خان معتمدالدوله – وزیر عدلیه – بود كه بدینوسیله دست تعدی حاكمان محلی نسبت به همه زرتشتیان تا حدی كوتاه شد.
مانكجی در دومین مرحله توانست حدود 100 تومان از هزینه بالا را كاهش دهد و سپس در سومین اقدام پرداخت كل مبلغ را خود پذیرفت تا از سوی انجمن اكابر پارسیان آن را بپردازد و رسید دریافت دارد. بدین وسیله دیگر هیچكس در هیچ جای مملكت حق گرفتن جزیه از زرتشتیان را نداشت.
عباسقلی خان در سال 1241 خورشیدی وفات كرد و ناصرالدین شاه، زرتشتیان را تیول وزیر امورخارجه – میرزا سعید خان انصاری – قرار داد. او نیز مانند صاحبمنصب قبلی با زرتشتیان و بهویژه مانكجی با دوستی و مدارای بسیار رفتار نمود.
اعضای انجمن اكابر پارسیان حدود 28 سال مبلغ جزیه را توسط مانكجی پرداختند و هدیه ها و پیشكشیهای بسیاری را به شاه و درباریان دادند، تا اینكه در پایان توانستند ناصرالدین شاه را راضی به الغای حكم جزیه نمایند. شاه در تیرماه 1261 خورشیدی این حكم را صادر كرد. بدین ترتیب سنگینترین باری كه هم از نظر مادی و هم از نظر روانی بر دوش جامعه زرتشتیان بود، برداشته شد. چندی بعد مانكجی به مناسبت این پیروزی جشن مفصلی را در باغ ظهیرالدوله میرزا علیخان قاجار، داماد ناصرالدین شاه، برپا داشت.
زندگی پرمخاطره و پرزحمت او كه همه آن صرف بهروزی زرتشتیان ایران گردید، در سال 1269 خورشیدی در تهران به پایان رسید و در دخمهای که خود ساخته بود و در سرزمینی که به آن عشق میورزید آرام گرفت.
او دو بار ازدواج كرد، یكبار در هندوستان با «هیرابایی» نام و ثمره این ازدواج پسری به نام «هرمزدجی» و دختری به نام «دوسی بایی» بود. پس از مرگ همسرش، در ایران با فرنگیس نام – دختر هرمزدیار بندار كرمانی – ازدواج كرد، ولی از این ازدواج فرزندی نداشت.
خانواده های «خراس» و «داور» در هندوستان از خاندان «هرمزدجی» برجای و برقرارند.
انجمن موبدان تهران- تاریخ معاصر زرتشتیان (جزوه دوم) - بوذرجمهر پرخیده
برای آگاهی بیشتر از زندگی و کارهای مانکجی به کتابها و مجلههای زیر مراجعه کنید:
1) اشیدری، جهانگیر. تاریخ پهلوی و زرتشتیان. تهران: انتشارات ماهنامه هوخت، 1355.
2) امینی، تورج . اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران . تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1380.
3) شهمردان، رشید. تاریخ زرتشتیان: فرزانگان زرتشتی. تهران: سازمان انتشارات فروهر،1363.
4) دوره های مجله هوخت، چیستا و وهومن.