بنام اهورامزدا . خداوند جان وخرد
پیام رییس انجمن موبدان تهران به مناسبت « مراسم بزرگداشت اندیشمند فرزانه و شاعرگرا نمایه،روانشاد فردوسی توسی» سالن فردوسی دانشگاه تهران
با درودی به بلندای فرایران زمین به فروهر روانشاد فردوسی بزرگ و همه بزرگ مردان وزنانی که دردرازای تاریخ پرنشیب و فراز این سرزمین اهورایی، « خوشبختی خود را درخوشبختی دیگران جستجو نمودند» و عمر گرانبار خویش را صرف شناخت باورها وپاسداری از فرهنگ ایرانی نموده وبا درایتی بی همانند در بین ایرانیان گسترانیدند.
و با درود به همه اساتید بزرگ و فرهیختگان وبزرگوارانی که دراین همایش بزرگ شرکت کرده اند . و با پوزش از اینکه بعلت حساسیت مسئولیت پزشکی که به عهده اینجانب می باشد، نتوانستم دراین مراسم باشکوه و پرازدانش وخرد حضوریابم .
اکنون مایلم درمکانی که اساتید بزرگ و فردوسی شناسان و ایران دوستان گرد هم آمدند. با وجود داشتن دانش اندک، درمورد فردوسی بزرگ، درگاه (فرصتی )کوتاه، برداشت خودرا از« شاه نامه»، این شاهِ نامه ها، به گونه ای بسیار فشرده به آگاهی برسانم و بویژه در مواردی که شاید کمتر ازآن هاسخن رفته است گفتگو نمایم. که البته هرکدام ازاین مباحث جای اندیشیدن بسیار دارد و می تواند بن پایه پژوهشی تازه وخردمندانه تر قرار گیرد :
«اسطوره نویس » تاریخ را به دید«حماسه» می نگرد و منظوراو از توضیح وتشریح تاریخ، پاسداری ازازرش های باوری وفرهنگ آن ملت است. که بی تردید، ازاین دیدگاه، استاد توس از بزرگترین حماسه سرای ایران وحتی جهان شناخته شده است.
تسلط او درآرایش صحنه ها، گزینش کلمات،ترکیب استادانه اجزای جمله وارائه تصاویر مناسب باموضوع و صورحسی تخیلات ملموس و واقعی درنمایاندن آنها که حتی با دیگراستادان این شیوه قابل قیاس نمی باشد. اوچنان درزندگی بخشیدن به قهرمانان و دقیق شدن درزوایای روحی ورفتاری هرکدام ، چیره دست وتوانا سخن گفته ، که خواننده خود را درصحنه می یابد. وچنان مفاهیمی انسانی ازفرهنگ ایرانیان باستان را وارد درزندگی ایرانیان می نماید،که هنوزهم پس از ده قرن کم رقیب مانده است.
ابوالقاسم ازخاندان دهقان و ازایرانیان اصیل عصرخویش بود درسال 329هـ ق درطوس متولد شد وتا پایان عمر411 هـ ق درسن 81 سالگی درهمان شهرمحل زایش خود توس زندگی را بدرود گفت. نکته مهم اینست که تا همین صدسال پیش درایران نام فامیل مرسوم نبود و نام افرادرا با پسوند نام پدر و پدربزرگ صدا میکردند. و ایرانیان چون به این باور رسیدند که این مرد بزرگ با تدوین شاه نامه براستی « بهشتی » شده است. فرنام « فردوسی» را به ابوا لقاسم دادند.
فردوسی حدود سیصدسال پس از یورش تازیان و حکومت مشتی نادان بی فرهنگ می زیست که دین مقدس اسلام را بهانه توجیه عمل کرد بی رحمانه خویش قرار داده بودند و خود را مولی (سرور) وایرانیان را موالی (بندگان آزادشده) می دانستند. و مبارزات مستقیم فیروزان ها و بابک ها باشکست مواجه شده بود و حتی ابومسلم خراسانی که کوشش کرده بود خلفای عباسی ،که تازی تبارو ازسوی مادر ایرانی بودند را به خلافت برسانند، نیزکارساز نیافتاده بود. به تحقیق فردوسی، نخستین کسی بود که به این باو ررسید که حال که تدابیر برخورد مستقیم و رو دررو، به نتیجه نمی رسد و خلفای عباسی درصدد آن هستندکه باورهای بیابان گردی و بدوی و دروغین خود را به نام مکتب انسان ساز اسلام راستین به ایرانیان تحمیل نمایند. دریافت که بهتراست با فرهنگ اصیل، پربار و پویا و قوی ایرانی به جنگ فرهنگ تازی وتازی پرستان رود و ایرانیان را از اسارت فرهنگی، نجات بخشد. تا بتواند به مردمی که بشدت هویت باخته بودند، عزت نفسی دوباره بخشد وگذشته پرافتخار و فرهنگ پربار وپویای ایرانی رادرقالب داستانهای تاریخ وباورهای اسطوره ای جلو چشمانشان مجسم سازد تا بلکه موفق شود که زبان وسنن وآداب ایرانی را نگاهبان باشد وپاسداری کنند. که براستی « عجم را زنده میکند به این پارسی » تا ایرانیان، ایرانی بمانند و عرب نشوند.
این تدبیرفردوسی سالها پس ازدرگذشت او به بار نشست وبسیارنتیجه بخش شد و آرام آرام کارساز واقع گردید. شعرهای نغز و ساده و پرمغز اوکه شکوه وعظمت ایران باستان وفرهنگ والای آن را گوشزد میکرد ،دردل مردم نشست و نقل مجلس شد. ایرانیان هویت خود را باز یافتند و آرمانهای گذشته وحال وآینده خودرا درشاهنامه به عینه دیدند و درپی درک آن برآمدند. بعدها دیگر شاعران و اندیشمندان وبزرگان ایران نیز، این خط فکری را دنبال کردند و فرهنگ عرفان واشراق ایرانی شروع به شکفتن نمود، واژه « اشا» به «عشق» تبدیل شد و« هفت امشاسپندان» به «هفت شهرعشق» و« هفت خوان رستم »تجلی یافت ونوردانش وعشق ومیهن دوستی باردیگرشکوفا شد. شاهنامه درخانه ایرانیان و قهوه خانه ها وزورخانه ها، ورد زبان خرد وکلان شد. دیگرهیچ ایرانی خود را کمتراز دیگر قومهای بیگانه احساس نمی نمود و میدانست که میتواند« رستم وار»با دیو بداندیشی یا « اکمن دیو » بجنگد و با بانیک منشی وتکیه برباورپایه های ایرانی چشم دل هر نابینایی را بینایی بخشد.
تاکنون بیش ازهزارسال است که همین باور انسانی دربین ایرانیان ادامه دارد و درصد بسیار بالایی از سنن و آداب و رسومات ایران باستان دربین ایرانیان به صورتی باورنکردنی پاسداری شده است. آتش پشت بام کردن نیاکانی درشب عید نوروز را به خیابان برده و چهارشنبه سوری میگیرند. مراسم خانه تکانی وعید نوروز وسیزده بدروغیره را به همان روش و فلسفه نیاکانی به انجام میرسانند. چراغ که روشن میشود، صلوات میفرستد. شب جمعه بر سرآرامگاه درگذشتگان آتش می افروزند. در سقاخانه ها شمع روشن مینماید و درمراسم ها اسفند دود میکند و غیره . به هرحال ایرانی باخواندن شاهنامه که به زبان بسیارساده و پرمفهوم، تاریخ وفرهنگ ایرانیان را می آموخت وفرهنگ « پهلوانی » را درحسینیه ها و زورخانه ها تمرین میکرد و با یافتن هویت مستقل وواقعی خویش ازحالت «موالی» به درآمد و برای بیرون کردن بیگانگان وفرهنگ بدوی آنها، چه فداکاری هایی که نکرد وچه جان فشانی هایی که ننمود.
فردوسی گذشته ازروح میهن دوستی واحساسات پاک انسانی، درمکتب ایران و باورو فرهنگ ایران تحصیل کرد، ازخدای نامه و یادگارزریران وکارنامه اردشیربابکان وداستان بهرام چوبین وغیره درمحضراساتیدی آشنا به باورهای نیاکانی بهره گرفت.
فردوسی همانند پزشکی حاذق ، ایران وفرهنگ ایرانی را کالبد شکافی کرد و چون درد رادریافت، درمان درست را نیز ارائه داد. ودرفراهم کردن شاهنامه کوششش کرد، باریزبینی وظرافت بی همانند سره را ازناسره جدا کرد و خرد و وجدان انسانی را به داوری برگزید و ایرانیان راآگاهی بخشید و با هویت فرهنگی خویش آشناکرد و چشم دل مردم را با نسبت به حقایق تاریخی و ارزشهای فرهنگی خویش بینا نمود.کاری که کمترکسی درتاریخ ایران توانسته به این دقت و ظرافت وتردستی به انجام برساند.
اکنون توجه باشندگان دراین مجلس باشکوه را به دو بخش مهم شاهنامه که بسیارمورد توجه اینجانب است جلب مینمایم :
نخست : شناخت فردوسی از«خداوند»بابرداشتی است که ایرانیان ازخدای یکتا وبی همتا، اهورامزدا(هستی بخش ابردانا) داشتند :
بنام خداوند جان وخرد – کزین برتراندیشه برنگذرد . خداوند نام وخداوند جای – خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان وگردان سپهر – فروزنده ماه و ناهید ومهر . زنام ونشان وگمان برترست – نگارنده برشده پیکرست .
نیاید بدو نیز اندیشه راه - که اوبرتر ازنام وازجایگاه . سخن هرچه زین گوهران بگذرد – نیاید بدو راه جان وخرد.
خرد را وجان را همی سنجد اوی – دراندیشه سخته کی گنجد اوی
و دوم : در توصیف «خرد » که بن پایه باور ایرانی است، چنان خردمندانه سخن میگوید که کاملترازآن نمیتوان گفت :
نخست آفرینش خرد را شناس – نگهبان جانست وآن سه پاس .
سه پاس تو چشم است وگوش وزبان – کزین سه رسد نیک وبد بی گمان
خرد بهتر ازهرچه ایزد بداد – ستایش خرد را به ازراه داد . خرد رهنمای وخرد دلگشای – خرد دست گیرد به هر دوسرای
کسی کوخرد را ندارد ز پیش – دلش گردد ازکرده خویش ریش
وسوم : درستایش «دانش » اندوزی. که بن پایه فرهنگ ایرانی است که خداوند را دانای کل(مزدا) می شناسد، میفرماید:
زگفتار دانندگان راه جوی – بگیتی بپوی و به هرکس بگوی . زهردانشی چون سخن بشنوی – ازآموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخٌن – بدانی که دانش نیاید به بن
توانا بود هرکه دانا بود - زدانش دل پیر برنا بود . ازاین پرده برتر، سخن گاه نیست – زهستی مراندیشه را راه نیست.
وچهارم : درموردیکی بودن « جوهره ادیان» و مبارزه با برداشتهای پیروان مذاهب که خدا را فراموش کرده و باقوم پرستی متعصبانه، دین را ابزاری برای پیشرفت اهداف نامیمون خویش قرارداده اند. :
یک مرد پاکیزه ونیک خوی – بدو دین یزدان شود چهارسوی . یکی پیردهقان یزدان پرست – که بر واژ وبرسم بگیرد بدست.
دگردین موسی که خوانی جهود – که گوید جزآن را نشاید ستود . دگردین یونانی آن پارسا – که داد آورد دردل پادشاه .
چهارم بیاید همین پاک رای – سرهوشمندان برآرد به جای
چنان چارسو ازپی پاس را – کشیدند زان گونه کرباس را . توکرباس را دین یزدان شناس – کشنده چهار آمد ازبهر پاس
همی درکشد این ازآن ،آن ازاین– شوند آن زمان دشمن از بهردین. به دین شان بود دانش و مند خوار – درخت خرد شان نیاید ببار
ستاینده مرد نادان شوند – نیایش کنان پیش یزدان شوند . همی داند آنکس که گوید دروغ – همی زان پرستش نگیرد فروغ.
وازهمه بخردان خواسته است که به« مشترکات بین ادیان» بیشتر توجه کرده و ازاختلاف بپرهیزند وبه یکدیگرنزدیک گردند.
پنجم : درفرهنگ ایرانی« راستی» وآیین راستی ، دارای ارزش بسیار می باشد. به گونه ای که گزنفون می نویسد : ایرانیان به فرزندان خود سه چیز می آموزند : « سوارکاری . تیرانداری و راستگویی» . فردوسی نیز به این باور بود که « زنیرو بود مرد را راستی . زسستی کژی زاید وکاستی . ازاین رو به دقت ویژه گیهای « پهلوانی» را درشاهنامه به تصویر کشید وآموخت و پهلوانان را افرادی معرفی کرد که راستی را می شناسند و درپی شناختن و برانداختن خردمندانه دروغ وکژمنشی و ظلم درجهان میباشند.
فردوسی ازآن زمان دورتشخیص داد که تنها راه نجات ایران گرامی اینست که با اسلحه «خداشناسی » وآموختن « دانش » وبه کار انداختن « خرد» و انجام « نیک منشی » و بیدار کردن « دین یا وجدان فطری و انسانی » به نبرد با دشمنان رفت.
نکته ای که درپایان لازم میدانم به ویژه به جوانان عرض کنم اینست که :
ایرانیان هزارسال است که ازکتاب ودانش فردوسی بهره برده، برخود بالیده اند وبه آموزشهای بزرگ مرد تاریخ ایران، فردوسی بزرگ عمل کرده و از « زبان وآیین های باستانی و باورها و فرهنگ ایرانی» با جان ودل پاسداری کرده اند. واکنون دراین قرن پرآشوب که دشمنان ازچهارسو، درصدد محو باورهای ایرانی و نابود کردن تاریخ و فرهنگ آن می باشند، نیز ازاین کوشش هیچ کوتاهی نمیکنند، ومی دانند که تنها مبارزه راستین با دشمنان ایران تکیه برخردجمعی و فراهم آوردن دانش روز و جزم همیت ملی و مبارزه عالمانه می باشد. همان کاری که کشور« چین » امروز انجام داد و با رشد همه جانبه علمی و اقتصادی بزرگترین دشمنان خود را به زانو درآورد.
امروزه ماایرانیان بیش از پیش به فردوسی ها نیازمندیم. که همه عمرخویش را وقف شناخت فرهنگ اصیل ایرانی و مجد وعضمت ایران کنند وازفردوسی بیاموزیم که درست است که « بسی رنج برد ، دراین سال سی . ولی به راستی که « عجم زنده کردند به این پارسی» می توانند فردوسی وار، اهداف او که آرمان همه ایرانیان است ،را از راه های گوناگون به تجلی درآورند و تحقق بخشند.
درزمانی که دانشمندان بزرگ ایران شناس جهان ثابت کرده اند که ایرانیان ازهزاران سال پیش دررشته های پزشکی ومهندسی و نگارگری و شعروادبیات وفلسفه وستاره شناسی و حتی معدن شناسی وکشتی رانی وغیره ازنخستین بنیان گذاران بوده اند و ازچند هزار سال پیش ازعلوم ژنتیک وجراحی مغز و ساخت چشم ودندان مصنوعی سرآمد بوده اند. امروزه می شنویم و می بینیم ومی خوانیم که درهنگام افتتاح کانال تلویزیونی درشهریزد ، باصراحت میفرمایند که ایرانیان پیش از حمله اعراب هیچ تمدن وفرهنگی نداشتند و تازیان بودند که تمدن وفرهنگ را به ایران آوردند. !!! ودرحالیکه میدانند که ایرانیان ازبیش از2500سال پیش دارای کتابخانه های مجهزدرتخت جمشید وآذرآبادگان بوده اند. بازمی شنویم که درافتتاح نمایشگاه کتاب، بی مسئولانه میفرمایند ما ایرانیان بیش ازهشتصد سال نیست که کتابخانه داریم و کتاب و کتابخانه از پنج قرن پس از حمله اعراب درایران شکل گرفته است. !!!
باوصفیکه استفاده از فلزیاب درایران ممنوع است ، هربی سروپایی با یک دستگاه فلز یاب دردشت وصحرا به دنبال گنج است و مرتب درروزنامه می خوانیم که به میزان زیادی ازآنها رادراروپا یا آمریکا به فروش میرسانند . !!! ودرحالیکه همه شاهد هستیم که «آثارباستانی ایران درحال ازبین رفتن است » تلاش مامورین دلسوز به ثمرنمی نشیند.
به عوض اینکه یاری رسان باشیم که تاریخ گذشته کشورمان را با آ نهمه باور های انسانی و فرهنگ غنی درقالب عکس وفیلم و سریال تلویزیونی به دیگرمردمان گیتی نشان دهیم و چهره واقعی سرداران رشید ایرانی ، همچون رستم و گودرز وآرش وبابک را نمایش دهیم و بر«هویت ملی » خویش بیافزاییم . بزرگان تاریخ وفرهنگمان را به طرق گوناگون به سخره میگیریم و تامیتوانیم به فر ونام وشخصیت نیاکان توهین میکنیم. وازچپ وراست آب به آسیاب دشمن میریزیم. تا افکارعمومی جهان آماده شود و دشمنان ایران، بابودجه کلان ودستگاه تبلیغاتی افسانه ای که دراختیاردارند، با ساخت فیلمهایی همچون 300 چنان نشان دهند که ایرانیان ازسیاهان زنگی و بدوی چند هزار سال پیش هم عقب افتاده تر وبی رحم تر ونا انسان تر میباشند ،تابه این بهانه برای تجاوز بیشتربه ایران و ایرانی توجیهی جهانی فراهم کرده باشند.
گفتاردرمورد فردوسی و آنچه که برسرایران رفته است، با یک یا دونشست و سخنرانی نمیتواندکارسازباشد. امیداست که این تدبیر گرامی گردانندگان این همایش پی گیری شده،تداوم یابد و به ویژه جوانان بیش ازپیش به این کتاب که تاریخ و باوروفرهنگ ایرانی را حماسه کرده و ابدی و اسطوره نموده است. بیشتر آشنا شوند و مفاهیم ارزشمند داستانها و پند و اندرزوباورها ورازهای پشت آن ها را دریابند و در زندگی به کار بندند.با آرزوی زندگی یافتن دوباره فردوسی ها دربین ایرانیان.
موبددکتراردشیرخورشیدیان .رئیس انجمن موبدان تهران
28/ اردیبهشت / 1388
مانتره اسپند واردیبهشت ماه 3747دینی زرتشتی